مامان بیا قصشو بگم
سلام تنها دلیل زنده بودنم عزیزم امروز میخوام ازت معذرت خواهی کنم اگه مامان خوبی نبودم اگه یه وقتا حوصله ی بازی کردنو حرف زدن باهاتو ندارم ولی مامان خیلی عاشقته و تو حتما مامانو میبخشی مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز از صبح رفته بودیم بیرونو تو هم باهامون اومده بودی و عصر تو رفتی خونه ی عمع زری و منو بابا رفتیم بیرون خرید آخه خانومی راستش بیرون رفتن با تو برنامه ایه برا خودش خلاصه شب که اومدیم تورو از خونه ی عمع زری آوردیم با بابا رفتیم شهر کتاب تا برا عشق مامان یه کم چیز بخریم مثل CDودفتر نقاشی و مداد رنگی و از اینجور چیزا اومدیم خونه و تو مشغول کشیدن نقاشی بودی و من وبابا هم عدنان نگاه میکردیم که یکدفعه گفتی مامان نقاشیمو ...
نویسنده :
الهام
2:13